شعر "بی من مرو..." از مولوی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو

ای حيات دوستان در بوستان بی من مرو


ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب

ای زمين بی من مروی و ای زمان بی من مرو

اين جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

اين جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو

ای عيان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان

ای نظر بی من مبين و ای روان بی من مرو

شب ز نور ماه روی خويش را بيند سپيد

من شبم تو ماه من بر آسمان بی من مرو

خار ايمن گشت ز آتش در پناه لطف گل

تو گلی من خار تو در گلستان بی من مرو

در خم چوگانت می تازم چو چشمت با من است

همچنين در من نگر بی من مران بی من مرو

چون حريف شاه باشی ای طرب بی من منوش

چون به بام شه روی ای پاسبان بی من مرو

وایِ آن کس کو در اين ره بی نشان تو رود

چو نشان من تويی ای بی نشان بی من مرو

وایِ آن کو اندر اين ره می رود بی دانشی

دانش راهم تويی ای راه دان بی من مرو

ديگرانت عشق می خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم اين و آن بی من مرو
اللهم عجل لولیک الفرج





:: بازدید از این مطلب : 2685
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست